کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

اَدایِ نذری

سلاااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام  صد تا سلااااااااااااااااااااااااااااااااام خوبین دوستای گلم؟ ما امروز شکر خدا روز خیلی خوبی داشتیم. در راستای طرح به جا آوردن نذری های کیان تا پایان یکسالگیش، امروز نوبت رسید به قربونی ای که مامان پریبا برای کیان نذر کرده بودن.   صبحی به اتفاق مامان پریبا و بابا رسول و بابا بزرگی و خاله زهرا(یه باره همه فامیل دیگه.....) رفتیم به یکی از روستاهای اطراف شهر و  یه بَبَعی خریدیم و قربونیش کردیم. من خیلی از حیوانات میترسم و این ترس شامل همه گونه ها از  حشره بگیر تا شیر و پلنگ میشه و گربه در راس این فهرست قرار داره. همیشه میترسیدم که این ترسم...
6 بهمن 1392

روزها در گذرند

سلااااااااام دوستان عزیز،خوبین انشالله؟ ما هم خوبیم خدا رو شکر. روزها رو یکی پس از دیگری با دلتنگی و صد البته تلاش میگذرونیم. کیان ما داره روزهای آخر ده ماهگیشو میگذرونه. غذا خوردنش یه کم، فقط یه کم بهتر شده خدا رو شکر. چهاردست و پا میره. اگه حوصله داشته باشه،دستش رو به چیزی میگیره و بلند میشه.     به آشناها ابراز علاقه میکنه. با افراد غریبه فقط خیلی محترمانه دست میده . یه وقتایی ملوس میشه و سرش رو میماله به پاهای من. اون موقع دلم میخواد بغلش کنم و قورتش بدم.     در طول روز خیلی خوبه ولی شبا........ شبا تا صبح ناله میکنه. به محض اینکه پستونکش از دهنش میفته بیرون ناله و گریه میکنه.   ...
4 بهمن 1392